یکی از اسراری که ذهن انسان را از زمان پیدایش بشر گیج کرده است تناسخ است. این واژه در واقع به معنای دوباره جسم گرفتن است. با تکامل تمدن ها، اعتقادات مورد تبعیض قرار گرفت و در ادیان مختلف منتشر شد. بخش عمده این تقسیم بندی در شرق و غرب بود. ادیان شرقی بیشتر فلسفی و کمتر تحلیلی هستند و تناسخ را پذیرفته اند. با این حال ادیان مختلف شرقی مانند هندوئیسم یا بودائیسم، در اعتقاد به تولد دوباره دارای اختلاف نظر بوده اند. علاوه بر این، اسلام و همچنین غالب ترین دین جهان، مسیحیت، که منشاء آن در غرب است، تناسخ را تا حد زیادی رد کرده اند، اگرچه برخی از فرقه های فرعی هنوز به آن علاقه نشان می دهند. این مقاله تناسخ را همانطور که توسط ادیان مختلف و جنبش های جدید مذهبی درک شده است و همچنین برخی شواهد که روی آنها تحقیق شده است را توصیف می کند.
تناسخ چیست؟
این کلمه از زبان لاتین گرفته شده است و به معنای واقعی کلمه به معنی “دوباره گرفتن بدن” است ، به عبارت دیگر، “گرفتن بدن گوشتی (فیزیکی)”. بحث در مورد این موضوع در سنتهای فلسفی هند و یونان از حدود قرن 6 قبل از میلاد ظاهر می شود. تناسخ دقیقاً چیست؟ این بدان معناست که ما یک زندگی را ترک کرده و وارد زندگی دیگری می شویم. همه این ها تنها برای توسعه روح و رشد معنوی است. روح ممکن است بسته به کیفیت اخلاقی اعمال قبلی ، شکل انسان، حیوان یا گیاه را به خود بگیرد.این آموزه یکی از اصول اصلی هندی و یونانی است. با این حال ، تناسخ به این معنی است که شخص در همان زمان باقی می ماند ، در حالی که بدن جدیدی را اشغال می کند. تناسخ همچنین با اصطلاحات دیگری مانند “تولد دوباره”، “متمپسیکوز” (کلمه یونانی)، “مهاجرت” (معادل انگلیسی metempsychosis) ، “ابهام زدایی”، “palingenesis” و غیره شناخته می شود.
پزشک یا بیوشیمی به ما می گوید که طول عمر سلول های منفرد در بدن ما محدود است – از روزها تا هفته ها و چند سال. با استفاده از روشهای پیچیده دوستیابی کربن 14 ، دکتر فریزن و تیمش از محققان سلولهای بنیادی در موسسه کارولینسکا، استکهلم ، سوئد، دریافتند که میانگین سنی سلولها در بدن بزرگسالان بین 7 تا 10 سال است. با در نظر گرفتن این شواهد، می توان فهمید که با افزایش سن، سلول های بدن ما به طور منظم جایگزین می شوند. بنابراین، بدن ما دائماً در حال تغییر است. با این حال، آگاهی ما، درباره آنچه هستیم، بدون تغییر باقی می ماند. شناسایی خودمان، “آگاهی من” ثابت و بدون تغییر باقی می ماند. با وجود این که ممکن است در طول سالها تغییراتی در علاقه و تفکر خود ایجاد کنیم، اما همیشه می دانیم که در معنای تداوم شخصی یا “بودن” شخصی چه کسی هستیم. آگاهی ما تغییرناپذیر یا جاودانه است و در طول زمان در بسیاری از بدن های متغیر حرکت می کند.
این توضیحی منطقی از تناسخ بود. اکنون می خواهیم بررسی کنیم ادیان مختلف در این باره چه می گویند؟
تناسخ در هندوئیسم
تناسخ این اعتقاد دینی یا فلسفی است که روح یا روح، پس از مرگ بیولوژیکی، زندگی جدیدی را در بدن جدیدی آغاز می کند که بسته به کیفیت اخلاقی اعمال قبلی، ممکن است انسانی، حیوانی یا معنوی باشد. به کل فرایند جهانی، که باعث ایجاد چرخه مرگ و تولد دوباره می شود، تحت کنترل کارما، “سامسارا” گفته می شود. “کارما” اقدامی است که ممکن است خوب یا بد باشد. بر اساس نوع کارمای انجام شده ، او تولد بعدی خود را انتخاب می کند. به عنوان مثال، اگر کسی خدمات الهی زیادی انجام داده باشد و تمایل داشته باشد که هنگام مرگ خدمات بیشتری انجام دهد ، روح او خانواده ای را انتخاب می کند که برای میل او، برای تولد دوباره حمایت می کند. طبق آیین هندو، حتی دیوا (خدایان) نیز ممکن است بمیرند و دوباره متولد شوند. اما در اینجا اصطلاح “تناسخ” کاملاً کاربردی نیست.
در هندوئیسم، در کتاب مقدس ریگودا ، قدیمی ترین متن موجود هند و آریایی ، ارجاعات متعددی به تولدهای دوباره داده شده است. یک آیه می گوید:
“او را نسوزانید، و او را کاملاً مصرف نکنید، اگنی: بدن و پوست او پراکنده نشود. هنگامی که او را بالغ کردید، سپس او را به راه خود نزد پدران بفرستید … بگذار شعله شدید شما، جلال درخشان شما را بسوزاند، ای جاتاوداس، این مرد را به منطقه پرهیزگاران ببرید. باز هم، ای آگنی، نزد پدران او را بفرست که در خدمت تو با نذریات ما می رود. با پوشیدن زندگی جدید به او اجازه دهید فرزندان خود را افزایش دهد: اجازه دهید او دوباره به بدن بپیوندد”
باگاواد گیتا می گوید: “هیچ وقت زمانی نبوده است که نه من وجود داشته باشم، نه شما، نه همه این پادشاهان. و در آینده هیچ یک از ما دیگر وجود نخواهد داشت. همانطور که روح مجسم پیوسته می گذرد، در این بدن، از کودکی تا جوانی تا کهنسالی، روح نیز به طور مشابه به هنگام مرگ وارد بدن دیگری می شود. یک فرد هوشیار از چنین تغییری گیج نمی شود. ” و “لباسهای فرسوده توسط بدن ریخته می شود. اجساد فرسوده توسط ساکن درون بدن ریخته می شود. بدن جدید مانند لباس پوشیده می شود. ”
به گفته حکیم هندو آدی شانکاراچاریا، جهان-همانطور که ما معمولاً آن را درک می کنیم-مانند یک رویا است: زودگذر و توهمی. به دام افتادن در سامسارا (چرخه تولد و مرگ) نتیجه نادانی از ماهیت واقعی وجود ما است. این نادانی (آویدیا) از خود واقعی است که به خودآگاهی منجر می شود، باعث تمایل فرد به میل و زنجیره دائمی تناسخ می شود. این ایده بطور پیچیده ای با عمل (کارما) پیوند دارد، مفهومی که اولین بار در اوپانیشادها ثبت شد.
هر عملی واکنشی دارد و نیرو تجسم بعدی فرد را تعیین می کند. یکی از طریق میل دوباره متولد می شود: شخص آرزو دارد که به دنیا بیاید زیرا می خواهد از جسمی لذت ببرد که هرگز نمی تواند شادی و آرامش عمیق و پایدار را به ارمغان آورد (آناندا). پس از تولد های زیاد، هر فرد ناراضی می شود و با تجربه معنوی شروع به جستجوی اشکال بالاتر از شادی می کند. هنگامی که پس از تمرین معنوی، شخصی متوجه می شود که “خود” واقعی، روح جاودانه است نه بدن یا نفس ، همه خواسته ها برای لذتهای جهان از بین می رود ، زیرا در مقایسه با آناندا معنوی بیهوده به نظر می رسند. وقتی همه خواسته ها از بین برود، فرد دیگر متولد نمی شود. وقتی چرخه تولد دوباره به پایان می رسد، گفته می شود که فرد به رهایی رسیده است.
جینیسم جینیسم از نظر تاریخی با سنت سرامانا مرتبط است که اولین ذکرهای مربوط به تناسخ با آن ارتباط دارد. در جینیسم، روح و ماده ابدی، غیر آفریده و دائمی تلقی می شوند. یک فعل و انفعال مداوم بین این دو وجود دارد که منجر به جلوه های گیج کننده کیهانی در زمینه های مادی، روانی و احساسی پیرامون ما می شود. این منجر به نظریه های مهاجرت و تولد دوباره شد. تغییر ، اما نه نابودی کامل روح و ماده، اصل اساسی فلسفه جین است. زندگی که اکنون می دانیم، پس از مرگ بر اساس شایستگی ها و معایبی که در زندگی کنونی خود جمع کرده است ، به شکل دیگری از زندگی ادامه می دهد. راه تبدیل شدن به یک روح برتر این است که بدون خشونت عمل کنید و صادق باشید. کارما بخش مرکزی و اساسی ایمان جین را تشکیل می دهد و با مفاهیم فلسفی خود مانند مهاجرت ، تناسخ ، آزادی ، عدم خشونت (احمس) و عدم وابستگی و سایر موارد ، به طور پیچیده ای در ارتباط است. به نظر می رسد اقدامات دارای عواقبی هستند: برخی فوری، برخی به تأخیر می افتند ، حتی در تجسم آینده. بنابراین آموزه کارما صرفاً در رابطه با یک زمان زندگی در نظر گرفته نمی شود، بلکه در رابطه با تجسم های آینده و زندگی های گذشته نیز در نظر گرفته می شود. “کارما ریشه تولد و مرگ است. ارواح مقید به کارما در چرخه وجود دور و بر می گردند. ” هرگونه رنج یا لذت که ممکن است یک روح در زندگی کنونی خود تجربه کند، به دلیل انتخابهایی است که در گذشته انجام داده است. در نتیجه این آموزه، جینیسم برای تفکر محض و رفتار اخلاقی اهمیت فوق العاده قائل است.
متون جین چهار گاتی، یعنی حالتهای وجودی یا مقولات تولد را فرض می کنند، که روح در آنها جا به جا می شود. چهار گتی عبارتند از: Deva (دمی خدایان)، manussya (انسان)، nāraki (موجودات جهنمی) و tiryañca (حیوانات، گیاهان و میکروارگانیسم ها). چهار گتی دارای چهار قلمرو یا سطح سکونت متناظر در جهان جین به صورت عمودی هستند: نیمه خدایان سطوح بالاتری را که آسمان در آن قرار دارد اشغال می کنند. انسان ها، گیاهان و حیوانات سطوح میانی را اشغال می کنند. و موجودات جهنمی سطوح پایین را اشغال می کنند، جایی که هفت جهنم در آن واقع شده است. بسته به کارمای خود، یک روح در محدوده این جهان شناسی سرنوشت ها نقل مکان می کند و دوباره تجسم می یابد. چهار سرنوشت اصلی بیشتر به زیر مجموعه ها و زیرمجموعه های کوچکتر تقسیم می شوند.
در مجموع، متون جین از چرخه ای از 8.4 میلیون سرنوشت هنگام تولد صحبت می کنند که در آن روح ها بارها و بارها خود را در حال گردش در سامسارا می بینند. در جینیسم ، خدا نقشی در سرنوشت افراد ندارد. سرنوشت شخصی فرد نتیجه پیامدهای هرگونه پاداش یا مجازات نیست ، بلکه نتیجه کارمای شخصی خودش است. اعمال خشونت آمیز ، کشتن موجودات دارای پنج اندام حسی ، خوردن ماهی و غیره ، منجر به تولد دوباره در جهنم می شود. فریب ، تقلب و دروغ منجر به تولد دوباره در دنیای حیوانات و سبزیجات می شود. مهربانی ، شفقت و شخصیت متواضعانه باعث تولد انسان می شود. در حالی که ریاضت ها و عهد و پیمان نذری منجر به تولد دوباره در بهشت می شود. بنابراین هر نفس مسئول گرفتاری خود و نجات خود است.
تناسخ در بودائیسم
مفهوم بودائی تناسخ با دیگران از این جهت متفاوت است که “روح” ، “روح” یا “خود” ابدی وجود ندارد بلکه تنها “جریان هوشیاری” است که زندگی را با زندگی پیوند می دهد. فرایند واقعی تغییر از زندگی به زندگی دیگر را پونارباوا (سانسکریت) یا پونابباوا (پالی) می نامند که به معنای واقعی کلمه “دوباره شدن” یا به طور خلاصه بهاوا “شدن” نامیده می شود. متون بودایی اولیه درباره تکنیک هایی برای به یاد آوردن زایمان های قبلی ، که بر توسعه سطوح بالای تمرکز مراقبه استوار بود ، بحث می کنند. بنا بر گزارش ها بودا هشدار داده است که این تجربه می تواند گمراه کننده باشد و باید با احتیاط تفسیر شود. او یک مفهوم متمایز از تولد دوباره را محدود کرد که توسط مفاهیم anattā محدود شده بود ، که هیچ آتمان یا “خود” غیر قابل تقلیل این زندگی ها را به هم متصل می کند ، که در تضاد با هندوئیسم است ، جایی که همه چیز به هم متصل است ، و به یک معنا ، “همه چیز همه چيز است.”
در آموزه بودایی ، آگاهی در حال تحول (پالی: samvattanika-viññana) یا جریان هوشیاری (پالی: viññana-sotam) ، پس از مرگ (یا “انحلال مجموع”) به یکی از عوامل موثر در ظهور تجمع جدید تبدیل می شود. با مرگ یک شخصیت ، شخصیت جدیدی به وجود می آید ، همانطور که شعله شمع در حال مرگ می تواند برای روشن شدن شعله شخص دیگر مفید باشد. آگاهی در شخص جدید نه مشابه با فرد متوفی است و نه کاملاً متفاوت است ، اما این دو یک پیوستار یا جریان علیت را تشکیل می دهند. مهاجرت اثر کارما (پالی: kamma) یا عمل ارادی است. علت اصلی پایداری آگاهی در جهل است. هنگامی که جهل ریشه کن شود تولد دوباره متوقف می شود.
مدیتیشن ویپاسانا از “توجه عریان” به حالات ذهنی بدون دخالت ، مالکیت یا قضاوت استفاده می کند. مشاهده هر لحظه را به عنوان تجربه ای از یک حالت ذهنی فردی مانند یک فکر ، یک خاطره، یک احساس یا ادراک نشان می دهد که وجود دارد ، وجود دارد و متوقف می شود. این امر قدرت میل را محدود می کند، که طبق دومین حقیقت شریف بودیسم ، عامل رنج است (دوکها)، و منجر به نیروانا ( ناپدید شدن) می شود که در آن مدلهای خودگردان وجود دارد. فراتر رفته و “جهان متوقف می شود”. بنابراین آگاهی یک تولد و مرگ مداوم حالات ذهنی است: تولد مجدد تداوم این روند است.
همچنین بخوانید: رونمایی ایلان ماسک از ربات تسلا؛ ربات انسان نمای ساخته شده با هوش مصنوعی ماشین خودران
سیسیسم
سیکیت راه “بهاکتی” را برای رسیدن به رستگاری تبلیغ می کند. سیک ها معتقدند که روح از بدن به بدن دیگر منتقل می شود تا آزادی. اگر اعمال و اعمال خوب را انجام دهیم و خالق را به خاطر آوریم ، به زندگی بهتری دست می یابیم، در حالی که اگر اعمال بد و کارهای گناهکار را انجام دهیم، در شکل های “پایین” زندگی تجسم خواهیم یافت. خدا ممکن است اشتباهات را ببخشد و ما را آزاد کند. در غیر این صورت تناسخ، به دلیل قانون علت و معلول است، اما هیچ گونه کاست یا تفاوتی بین مردم ایجاد نمی کند.
اسلام
تناسخ توسط همه ادیان اصلی توحیدی جهان رد می شود. دلیل این امر این است که برخلاف آموزه های اساسی آنها در مورد زندگی محدود برای انسان است که بر اساس آن مورد قضاوت قرار می گیرد و بر اساس آن پاداش می گیرد. اگر قرار است انسان زندگی های متعددی را پشت سر بگذارد ، بر اساس کدام زندگی قضاوت می شود؟ اولین زندگی؟ آخرین زندگی؟ با توجه به این ، قرآن مفهوم تناسخ را رد می کند ، هر چند که وجود روح را موعظه می کند. اعتقاد اصلی در اسلام این است که فقط یک تولد در این زمین وجود دارد. قیامت پس از مرگ فرا می رسد و قضاوت می شود که باید یکبار برای همیشه به جهنم برود یا با خدا متحد شود. با این حال ، ایده تناسخ توسط چند فرقه مسلمان ، به ویژه فرقه شیعه (غلات) و سایر فرقه ها در جهان اسلام مانند دروزی ها پذیرفته شده است. فرقه شیعه غلات ، بنیانگذاران خود را به معنای خاصی تجسم الهی می داند. از لحاظ تاریخی ، اسماعیلیان آسیای جنوبی سالانه شعارهایی اجرا می کردند ، یکی از آنها مربوط به گناهانی است که در زندگی گذشته انجام شده است. علاوه بر این ، سینان بن سلمان بن محمد ، معروف به رشیدالدین سنان، از مهاجرت ارواح به عنوان یکی از اصول علوی استفاده کرد، که تصور می شود تحت تأثیر اسماعیل بوده است. ایلیسم صوفیان مدرن که ایده تناسخ را می پذیرند عبارتند از: باوا محاییدین.
یهود
تناسخ اصول اساسی یهودیت سنتی نیست. در تاناخ (“انجیل عبری”) ، آثار کلاسیک خاخام (میشنه و تلمود) ، یا 13 اصل ایمان میمونیدس ذکر نشده است ، هر چند داستان ده شهید در مراسم عبادی یوم کیپور ، که توسط رومیان کشته شدند. برای جبران روح 10 برادر یوسف ، در جوامع یهودی ارتدوکس اشکنازی خوانده می شود. فیلسوفان عقل گرای یهودی قرون وسطایی در مورد این موضوع ، اغلب در رد صحبت کردند. با این حال ، متون عرفانی یهودی (کابالا) ، از قانون کلاسیک قرون وسطایی خود به بعد ، اعتقاد به گیلگول نشاموت (عبری به معنای فرا روان روان: به معنای واقعی کلمه “چرخه روح”) را آموزش می دهد. گروههای یهودی غیر ارتشی ارتدوکس ، بدون تأکید زیاد بر تناسخ ، آن را به عنوان یک آموزه معتبر تصدیق می کنند. اسحاق لوریا (آری) قرن شانزدهم این موضوع را برای اولین بار به مرکز بیان عرفانی جدید خود آورد و از شناسایی تناسخ شخصیت های تاریخی یهودی که توسط هایم ویتال در Shaar HaGilgulim خود گردآوری شده بود حمایت کرد.
مسیحیت
فرقه های اصلی مسیحی مفهوم تناسخ را رد می کنند. مسیحیان معتقدند که وقتی شخصی می میرد روح او همراه با جنازه اش در گور می خوابد. این خواب روحی ادامه دارد تا زمانی که در آینده به عنوان “آخرین روز” یا “قضاوت نهایی” شناخته می شود. اما شواهدی در کتاب مقدس وجود دارد که نشان می دهد خود عیسی تناسخ را آموزش می دهد. با این حال، در مورد درک خود عیسی در تاریخ اولیه مسیحیت، اختلاف نظر وجود داشت. آیا او مردی بود که خدا شد؟ آیا او خدا به عنوان یک مرد متولد شده است؟ مبارزه بین کلیسایی که پولس در روم ایجاد کرده بود و بقایای کلیسای اورشلیم که پس از حمله روم به اسرائیل در سال 70 بعد از میلاد به مصر گریختند. جناح رومی از پیش وجود و تناسخ را رد کرد و معتقد بود که عیسی خداست که انسان شده است. جناح اورشلیم می دانست که عیسی مردی است که به طور یکسان به الهیات انسانی دست یافت، این هدف همه افراد برای فرار از چرخه تناسخ تولد و مرگ و داشتن زندگی جاودانه است. با این حال، روم در نبرد سیاسی پیروز شد و تعریف ارتدوکس رستاخیز به پایان شب “شب مردگان زنده” تقلیل یافت.
با این حال، فرقه های مسیحی مانند بوگومیل ها و کاتارها، که تناسخ و سایر اعتقادات گنوستی را تأیید می کردند، “مانوی” نامیده می شدند و امروزه بعضاً توسط محققان به عنوان “نئو مانوی” توصیف می شوند. مطالعات اخیر نشان داده است. که برخی از غربی ها ایده تناسخ را از جمله برخی از مسیحیان معاصر ، نئوپاگ های مدرن، پیروان روح پرستی، تئوسوفیست ها و دانشجویان فلسفه های باطنی مانند کابالا می پذیرند. اعتقاد به تناسخ به ویژه در کشورهای بالتیک بسیار زیاد است و لیتوانی بالاترین رقم را برای کل اروپا را دارد. در نظرسنجی انجمن پیو در سال 2009، 24 درصد از مسیحیان آمریکایی اعتقاد به تناسخ داشتند. گدس مک گرگور، کشیش اسقف نشین که استادی ممتاز فلسفه در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، عضو انجمن ادبیات سلطنتی، برنده جایزه ادبیات کالیفرنیا (مدال طلا ، رده غیر داستانی) و اولین دارنده کرسی روفوس جونز در فلسفه و دین در برین ماور، در کتاب خود تناسخ در مسیحیت دیدگاه جدیدی از نقش تولد دوباره در اندیشه مسیحی نشان می دهد که آموزه و تناسخ مسیحی دو سیستم اعتقادی منحصر به فرد نیستند.
نتیجه گیری
اگر قرار است تناسخ از دیدگاه علمی بی طرفانه مورد بررسی قرار گیرد، قبل از هر چیز باید راهی برای دور زدن موانع غیرعلمی مانند سوگیری مذهبی یافت. نه شواهد عینی قوی وجود دارد و نه روشهای تحقیق خاصی که بتواند راز تناسخ را کشف کند. با این حال، نمی توان همه چیز را با ذهن و هوش فعلی خود که برای درک چنین پدیده ای ماوراءالطبیعه بسیار محدود است، توسط انسانها دانست. بنابراین چیز زیادی برای نتیجه گیری وجود ندارد. با این حال، یک چیز بسیار واضح است. بزرگترین نقطه ضعف ذهن انسان این است که مفاهیمی را ایجاد کند که با اعتقادات او متناسب باشد و سپس باور کند که این حقیقت مطلق است. چنین باورهای متنوعی منجر به پیدایش توده هایی به نام دین شده است. هر دین و هر معلم معنوی از نظر وجود یا مکانیسم تولد دوباره متفاوت است. با این حال، حقایق زیادی نمی تواند وجود داشته باشد. بنابراین به نظر می رسد که “حقیقت” خارج از دسترس ذهن است. شاید تنها راهی که می توانیم بدانیم در هنگام مرگ، تناسخ وجود دارد یا خیر. مرگ اجتناب ناپذیر است. بنابراین، همه ما دیر یا زود متوجه خواهیم شد!
فکر میکنم قبول کردن تناسخ یک فرار از واقعیتی میباشد که باید با آن روبرو شویم و آن خودشناسی و قبول تصمیمات خود و رشد و شکوفایی است.