80 هزارتومن تخفیف + 4 قسطه با اسنپ پی

چرا عشق ممنوع اینقدر جذاب است؟ فیلم

خرید ماشین اصلاح

متن ترجمه کامل :

چرا اغلب رابطه‌ی جنسی مطلوب کم رنگ می‌شود، حتی برای زوج‌هایی که سال‌هاي سال عاشقانه زندگي مشترک را با هم ادامه می‌دهند؟ و چرا بر خلاف باورهای عمومی صمیمیت، ضامن يك رابطه‌ی جنسی خوب نیست؟ سؤال بعدی این هست كه می‌توانیم چیزی را که همين حالا داریم، باز هم بخواهیم؟ این يك سؤال یک‌ میلیون دلاری است، نه؟ چرا عشق ممنوع اينقدر جذاب هست؟ و چه چيزی در این گناه هست كه اينقدرتمنا به آن را قدرتمند می‌كند؟ و چرا همخوابگی باعث تولد بچه‌ها می‌شود؟ و بچه‌ها لذت همخوابگي یک زوج را خراب می‌کنند. آنها مانند ناقوس مرگ هستند برای کامروایی، این‌طور نیست؟ و وقتی که عشق می‌ورزی چه احساسی داری؟ و وقتی که تمنا به سراغت مياد چه تفاوتی را احساس می‌کنی؟

اینها برخی از پرسش هایی هستند که مركز تلاش‌های من براي شناخت بهتر طبيعت خواسته‌های شهوانی و معماهای همراه عشق مدرن هستند. خُب من به كشورهاي بسياری سفر كردم، و چیزی که توجهم را جلب کرد این بود که هر جایی که عشق‌گرایی راه یافته ( خیال پردازی) بحران تمنا هم وجود دارد. بحران خواستن، برای قبول کردن هوس‌هایمان — میل و اشتیاق به عنوان تجلی فردیت ما و انتخاب آزادمان، تشخیص اولویت‌هايمان و هویت ما — میل و خواستن که مفهومی مرکزی در عشق مدرن و جوامع فردگرا شده است.

می‌دانید، این اولین‌باردر تاریخ بشر است که ما می‌خواهیم رابطه‌ی جنسی درازمدت داشته باشیم نه بخاطر اینکه می‌خواهیم ۱۴ بچه داشته باشیم که حتی می‌بایستی بچه‌های بیشتری به دنيا بياوریم چون بعضی‌ از آنها زنده نمی‌مانند، و نه بخاطر اینکه این وظیفه‌ی زناشویی و دربست یک زن است. این اولین‌باری است که ما رابطه‌ی جنسی درازمدت که برای ما لذت و ارتباط آفرین است و ریشه در تمنا دارد را می‌خواهیم.

پس چه چیز خواسته‌های ما را تقویت می‌کند و چرا این کار دشوار است؟ برای حفظ تمایل و کام‌خواهی در رابطه‌ای متعهد مصالحه‌ی دو نیاز اساسی انسانی مطرح است. از یک‌سو ما نیاز به امنیت و قابل‌ پیش‌بينی بودن داریم كه ایمنی، وابستگي و اعتماد می‌آورد– تمام تجرباتی که به زندگی ما ثبات و دوام می‌دهد، و جايی كه خانه می‌نامیم را خلق می‌كند. و از سوی ديگر – هم مرد و هم زن – به همان اندازه نیاز به ماجراجویی برای نوآوری داریم ، نیاز به رمزوراز برای خطر كردن داریم نیاز به برخورد با ناشناخته‌ها برای غیرمترقبه‌ها و غیرمنتظره‌ها داریم– متوجه منظورم هستید؟ ما نیاز به سفر و تحرک داریم. پس تلفيق نیاز ما به امنیت و نیازمان به ماجراجویی و مخاطره در یک رابطه یا آنچه که امروزه یک ازدواج پرشور می‌خوانیم، تناقضی اساسی بوده است. پيش از اين ازدواج نهادی اقتصادی بود که در آن شریکی برای زندگی فرزندان و موقعیت اجتماعی و وارث و همدم داشتيد. اما اکنون می‌خواهیم که همسرمان تمام این چیزها را به ما بدهد به علاوه می‌خواهیم که او بهترین دوست و محرم معتمد و معشوق پرحرارت‌مان باشد و به عبارت ديگر، دو برابر زندگی کنیم. (خنده حاضران) پس ما به سراغ یک نفر می‌رويم و از او می‌خواهیم چیزی را كه زمانی افراد متعددی تامین می‌کردند، يك‌تنه به ما بدهد. به من تعلق‌داشتن، هویت و يك رابطه پايدار بده و همزمان تعالی، راز و رمز و شگفتی به من آرامش و حركت روی لبه‌ی تیغ را با هم به من شگفتی و احساس آشنایی بده. به من آنچه انتظار دارم را در كنار غیرمنتظره‌ها بده. و فکر می‌کنیم همه‌چیز داريم وبازيچه‌ها و لباس‌های رنگارنگ می‌توانند نجات‌مان بدهند. (تشویق)

پس حالا به واقعیت هستی داستان می‌رسیم، نه؟ چون‌که فکر می‌کنم، به نوعی – و دوباره به این موضوع برمی‌گردم – اما بحران میل و خواستن اکثراً بحران تخیل است.

پس چرا همخوابگی پرلذت اکثر وقت‌ها محو می‌شود؟ و رابطه‌ی عشق و تمنای تن چیست؟ و این دو چطور به‌هم مربوط می‌شوند و چگونه تضاد می‌یابند؟ چون‌که راز تمایلات شهوانی در اینجا ست.

پس اگر در عشق ورزیدن فعلی وجود داشته باشد، برای من آن ‘ داشتن’ است. و اگر در کام‌گیری فعلی وجود داشته باشد آن ‘خواستن’ است. در عشق ما می‌خواهیم که معشوق‌مان را بشناسیم و او را داشته باشیم. می‌خواهیم که فاصله‌مان را کمتر کنیم، هر شکافی را از بين ببريم. می‌خواهیم که کشمکش‌ها را خنثی کنیم. می‌خواهیم نزدیک شویم. اما درکام‌خواهی ترجیح می‌دهیم به مکان‌هایی که سرزدیم، بر نگردیم. نتیجه گیری‌ها و فرجام رابطه‌ برای‌مان جالب نیست. در کام‌جویی ما دیگری را می‌جوییم، کسی در آن طرف که بتوانیم ملاقات کنیم، کسی که بتوانیم هرازگاهی وقت صرف او کنیم، و ببینیم در تنش چه تازه‌هايی كشف مي‌شود. در تمنا ما پلی می‌خواهیم تا از آن بگذریم. یا به قولی دیگر، من گاهی می گويم، آتش به هوا نیاز دارد. میل و کام‌خواهی به فضايی برای آن اما وقتی که این‌طور حرف می‌زنیم، این مفاهیم اغلب انتزاعی است.

اما من یک سؤال با خودم داشتم. و به بیش از بیست کشور سفر کردم در چند سال گذشته با ‘جفتگیری در اسارت’ و از مردم پرسیدم در چه هنگامی بیش از همه به همسرتان جذب می‌شوید؟ منظورم جذبه‌ی جنسی نیست، بلکه گرایش است. و در سراسر فرهنگ‌ها، مذاهب و جنسیت‌ها به غیر از یکی – چند پاسخ مکرراَ تکرار می‌شوند:

گروه اول می‌گوید: من بیشتر از همیشه وقتی به همسرم جذب می‌شوم که او از من دور هست، وقتی که از هم جدا هستيم و وقتی که دوباره نزديك می‌شويم. اساساً وقتی که بتوانم در تخیلم خودم را با او ببینم وقتی که تخیلم به صحنه بازمی‌گردد و در غیبت او و تمنا ریشه می‌گیرد که سهم بسیاربزرگی در خواستن دارد. پاسخ گروه دوم حتی جالب‌تر است: بیشتر از همیشه وقتی مجذوب یارم می‌شوم که او را در استودیو يا بر روی صحنه می‌بینم، وقتی که او خودش است و دارد كاری را با اشتیاق انجام می‌دهد وقتی که او را در جمعی می‌بینم كه دیگران به او جذب شده‌اند، وقتی که در مركز توجه ایستاده است. در واقع وقتی که یارم را درخشان و با اعتماد‌به‌نفس می‌بینم، احتمالاً بیشترین جذبه را در سراسر هستی دارد. درخشان به معنی متكی به خود. من به این شخص می‌نگرم و حقيقت اينست كه در خواستن مردم به ندرت در این‌باره صحبت می‌کنند، وقتی ما درهم‌ می‌آمیزیم تا یکی شویم، و پنج‌ سانتی‌متر بيشتر فاصله بین ما نيست. اما آنقدر دور هم نه که نتوانی او را ببینی. وقتی که بتوانم یارم را از فاصله‌ای دست‌يافتنی ببینم فاصله‌ای که این شخص در آن بسیارآشنا و نزدیک است برای لحظه‌ای در مکانی مرموز و ناآشنا قرارمی‌گیرد. در این فضا بین من و دیگری تمنا قرار خواهد گرفت وحركت به سوی دیگری. چون همانطور که پروست گفته است، گاهی شگفتي در سفر به مکان‌های جدید نیست، بلکه در دیدن با چشم‌هایی تازه است. پس وقتی که من همسرم را می‌بینم که روی پای خود ايستاده و در انجام کاری كه در آن مهارت دارد، غرق شده است برای لحظه‌ای دیدگاهم تغییر می‌کند و به رازهایی پی مي‌برم كه هميشه در كنار من بوده‌اند.

مهمتر از همه در این تشریح از دیگری یا از خودم – هردو یکی هستند – چیزی که از همه جالب‌تر هست اينست كه در تمنا احتياج جايی ندارد. کسی به کسی محتاج نیست. در تمنا مراقبت وجود ندارد. مراقبت كاملا با تمنای تن در تناقض است. من هنوز کسی را نديده‌ام که تمنا در او توسط كسی که به او محتاج است، بيدار شود. خواستن او روشن شدن و احتياج خاموشی تمنا است. زن‌ها اين را خيلی خوب می‌دانند چون هر چیزی كه وظیفه والدی را به دنبال داشته باشد تمنای تن را كاهش مي‌دهد. درست است؟

گروه سوم اغلب پاسخ‌ می‌دهند وقتی که غافلگیر می‌شوم، وقتی با هم می‌خندیم مانند کسی كه امروز در دفتر من گفت وقتی که او را در لباس رسمی مهمانی می‌بینم و من در جواب گفتم چه لباس رسمی مهمانی چه چکمه‌های گاوچران‌ها! به عبارت بهتر هر جا كه نوآوری وجود دارد. البته نوآوری به معني استفاده از تكنيك‌های تازه و موقعيت‌های جديد نيست؛ بلكه به این معنی است كه چه بخشی از وجودت را آشکار می‌کنی؟ چه وجه تازه‌ای از وجود تو دیده می‌شود؟ می‌شود گفت همخوابگی كاري نيست كه انجام آن را دهی؟ بلكه مکانی‌ست به آنجا می‌روی . وارد آنجا می‌شوی. در درون خودت و به همراهی ديگری پس در سکس به کجا می روی؟ با کدام قسمت خودت رابطه برقرار می کنی؟ چه می خواهی در آنجا ابراز کنی؟ آیا این مکانی برای تعالی و اتحاد معنوی است؟ یا مکانی برای شیطنت یا تاخت و تازی امن؟ یا مکانی است که می‌توانی نهایتاً خودت را رها کنی و مسئول همه چیز نباشی؟ آیا این مکانی است که می‌توانید خواسته های کودکانه ی خود را بیان کنید؟ چه چیزی نمایان می‌شود؟ آن یک گفتار است. فقط یک نوع رفتار نیست. و شعر آن زبان است که من بهش علاقه دارم و دلیل آغاز بررسی مفهوم هشیاری شهوانی برای من بود.

می‌دانید حیوانها هم سکس دارند. برای آنها این محور و طبیعت و غزیزه است. ما تنها موجوداتی هستیم که زندگی شهوانی داریم، بدین معنی که توسط تخیل انسانی دگرگونی سکسی پدید آمده است. ما تنها موجوداتی هستیم که می‌توانیم برای ساعت ها عشقبازی کنیم زمانی پر سعادت داشته باشیم و بارها ارضاء شویم بدون اینکه به کسی دستی بزنیم، فقط بخاطر اینکه می‌توانیم تصور کنیم. فقط اشاره ای کافی است. حتی نیازی به انجام دادن هیچ کاری نیست. می‌توانیم نیروی پرقدرتی مانند انتظار را تجربه کنیم، که مانند ملات میل است توانایی تصور، چنانکه چیزی در حال رخ دادن است تجربه کردن چیزی گوبا در حال رخ دادن است در حالیکه هیچ چیزی اتفاق نمی افتد وهمزمان همه چیز اتفاق می‌افتد. وقتی که من در مورد تمایلات جنسی شروع به فکر کردم در مورد شعر رابطه جنسی فکر کردم، و اگر آنرا مانند نوعی هشیاری نگاه کنم، سپس این چیزی خواهد بود که آن را پرورش می‌دهی. مواد اصلی آن چیست؟ تخیل، تمایل به بازی تازگی داشتن، کنجکاوی، رمز و راز. اما عامل اصلی واقعاً چیزی است که ما تخیل می‌نامیم.

و مهم تر برای من این بود که برای درک زوج هایی که جرقه‌ی شهوانی دارند چه چیزی میل واشتیاق آنها را حفظ می‌کند، من باید رجوع می‌کردم به تعریف اولیه ی تمایلات جنسی تعریف عرفانی آن. پس من از راه انشعاب، یعنی نگاه کردن به زخم خوردگی که قطب دیگر آن است (شروع کردم). و من به جامعه ای که در آن بزرگ شدم اجتماعی در بلژیک، همه بازماندگان هولوکاست نگاه کردم، در جامعه‌ی من دو گروه وجود دارند: آنهایی که نمردند، و آنهایی که به زندگی بازگشتند. آنهایی که نمردند، اغلب زندگی زمین گیری داشتند نمی‌توانستند لذت ببرند، یا اعتماد کنند، چونکه وقتی که گوش به زنگ هستی، یا نگران، یا مضطرب، و احساس نا امنی می‌کنی، نمی‌تونی سرت را بلند کنی تا در فضا رها بشی و بازیگوشی کنی و احساس امنیت و قدرت تخیل داشته باشی. آنهایی که به زندگی بازگشتند اشخاصی بودند که قدرت شهوانی را به عنوان پادزهر مرگ دریافتند. و می‌دانستند چگونه خودشان را سرزنده و روشن نگه دارند. وقتی که به داستان بدون سکس زوج هایی که باهاشون کارمی‌کنم گوش می‌کردم گاهی می‌شنیدم که می‌گفتند ‘ من زندگی سکسی فعال تری می‌خواهم’ به طورکلی مردم زندگی سکسی بهتری می‌خواهند، بهتریعنی با کیفیت زندگی و شور و پیوند داشتن با طراوت و تپش، با تولدی تازه، با نیروی حیات، با کام جویی، با نیرومندی که زندگی سکسی می‌تواند به آنها دهد، یا امید دارند که استطاعتش را داشته باشند.

من به پرسش سؤال دیگری رو آوردم. ‘من وقتی خاموش می‌شوم که … ‘ قبلاً سوال من این بود ‘من خواستن را وقتی خاموش می‌کنم که …’ که با این سؤال خیلی فرق داره ‘آنچه مرا خاموش می‌کند … ‘ یا ‘تو وقتی مرا خاموش می‌کنی که …’ مردم شروع کردند به جواب دادن: ‘من وقتی خاموش می‌شوم که در درونم احساس می‌کنم مرده ام، وقتی که بدنم را دوست ندارم، وقتی که احساس پیری می‌کنم، هنگامیکه که برای خودم وقتی ندارم، وقتی که مهلتی حتی برای تماس گرفتن با تو نداشتم، وقتی که کارم خوب پیش نمیره، وقنی که اعتماد به نفس ندارم، وقتی که حسی برای ارزش خودم ندارم، وقتی که احساس نمی‌کنم حقی برای خواستن و دریافتن داشته باشم، یا لذتی دریافت کنم.’

بعد من سؤال برعکسش را پرسیدم. ‘من وقتی روشن می‌شوم که …’ چونکه اکثر وقت ها مردم دوست دارند بپرسند، ‘تو من را وقتی روشن (تحریک) می‌کنی که، آنچه مرا روشن می‌کند… ‘ و پرسشی برایم باقی نمی ماند. می‌دانی که؟ حالا، اگه تو در درونت احساس مرگ داری، دیگری می‌تونه خیلی کارها برای روز عشاق (والنتاین) بکنه اما هیچ اثری نخواهد داشت. کسی در میز پذیرش نیست. (خنده) من وقتی روشن می‌شوم که میل و خواسته هایم وقنی بیدار می‌شوند که …

حالا در پارادوکس بین عشق و شهوت معمای اصلی این هست که عناصری که عشق را پرورش میدند — دو سویه بودن، دادن- و- ستاندن، محافظت، نگرانی، مسئولیت برای دیگری — بعضی وقت ها همان عناصر هستند که میل و خواست را فرو می‌نشانند چونکه میل با یک عالم احساس همراه است که همیشه مورد علاقه‌ی عشق نیست: حسادت، احساس مالک بودن، تهاجم، قدرت، سلطه گری، شیطنت، شوخی. کلاً اکثر ما با چیزهایی در شب تحریک می‌شویم که در روز بر علیه شون تظاهرات می‌کنم. می‌دانید، ذهنیت جنسی زیاد از لحاظ سیاسی درست فکر نمی کنه. اگه همه ی مردم روی تختی از گل رز خیال بافی می‌کردند این همه صحبت های داغ در این مورد نداشتیم. اما نه، در افکارمون اون بالاها یک لشکر چیزهایی هست که همیشه نمی‌دونیم چگونه به معشوقمون بگویم چونکه فکر می‌کنیم عشق یعنی از خود گذشتگی در حقیقت غریزه ی جنسی همراه با مقداری خودخواهی است با بهترین معنی کلمه: توانایی در تماس بودن با خود در حضور دیگری.

من می‌خواهم که این تصویر را برایتان روشن کنم چونکه نیازهای دوگانه مان احتیاج به تطبیق و وقف دادن دارند، ما اینگونه متولد شدیم. نیازمان به پیوستن، نیازمان به جدایی یا نیازمان به امنیت و ماجراجویی یا نیازمان به با هم بودن و خود مختاری اگه به کودکی که روی پایتان می‌نشیند فکر کنید و پیش شما بسیار راحت و امن هست و زمانی می رسه که تمام ما باید وارد دنیا شویم برای اکتشاف و کاوش. این آغاز خواستن هست، نیاز به اکتشاف، کنجکاوی، دست یافتن. بعد، لحظه ای می‌رسه که آن کودک برمی‌گردد و به تو نگاه می‌کند و اگر به او بگویی ‘هی نازنین، دنیا جای با شکوهی یه. برو پیداش کن. اینقدر خوش می‌گذره.’ آنوقت بچه ها می‌توانند برگردنند و پیوند و جدایی را در عین حال تجربه کنند. آنوقت آنها می‌تونند در تخیل شون، در بدنشون، به جستجو برند در بازیگوشی ها شون جستجو کنند، در حالیکه در تمام مدت می‌دونند وقتی که بر می‌گردند کسی (برایشون) هست.

اما در اینجا اگر کسی باشه که می‌گوید ‘من نگرانم، من مضطربم، من افسرده ام. همسرم خیلی وقته که مراقبم نبوده. اونجا چه چیزی هست؟ مگر ما همه چیز که تو احتیاج داری را نداریم، من و تو با هم؟’ عکس العمل‌هایی هستند که همه ی ما خوب می شناسیم. بعضی از ما ها بر می گردند، خیلی وقت پیش برگشتند و آن طفل کوچک که برگشت بچه ای هست که قسمتی از خودش را چشم پوشی می‌کند تا دیگری را از دست ندهد. من آزادی ام را قربانی می کنم تا این ارتباط را از دست ندم. و یاد می گیرم که نوع خاصی عشق بورزم که با نگرانی اضافه بر دوش مسئولیت بیشتر و محافظت بیشتر، و نمی دونم که چطور ترا تنها بذارم تا برم بازی کنم، تا بتونم لذت را تجربه کنم، تا بتونم کشف کنم، و وارد وجود خودم بشم. این را به زبان بزرگسالان ترجمه کنید. (این رفتار) در سنین کم شروع می شه و در زندگی سکسی مون ادامه می یابه تا آخر. بچه ی شماره ی دو برمی گرده اما همیشه به پشتش نگاه می کنه. ‘آیا (پیش من) خواهی بود؟ آیا من را نفرین می کنی؟ آیا من را سرزنش می کنی؟ آیا با من عصبانی می شی؟’ ممکن هست که اونها بروند اما هرگز جداً نمی روند اونها اغلب انسان هایی هستند که بهت می‌گویند در ابتدا عشقمون خیلی آتشین و داغ بود. چونکه در ابتدا نزدیکی و صمیمتمون آنقدر قوی نبود که به کاهش میل و خواهش منجر بشه. هر چه بیشتر متصل شدم، بیشتر احساس مسئولیت کردم، و کمتر تونستم در حضورت رها بشم. بچه ی سوم واقعاً بر نمی گرده.

پس اگر بخواهی که میل و خواهشت را تقویت کنی، چه پیش میاد این جدل واقعی است. از یک سو امنیتی را می طلبی تا بتوانی رها شوی. از سوی دیگر اگر نتوانی بروی نمی توانی لذت داشته باشی نمی تونی به اوج برسی و ارضاء بشی شوق و شوری نداری چونکه تمام مدت در سر و تن دیگری هستی به جای اینکه در خودت باشی.

در این معما در مورد آشتی دادن دو دستگاه از نیازهای اساسی مون چند چیز در مورد عملکرد زوج هایکه دارای عشق شهوانی هستند را دریافتم. اول، آنها حریم خصوصی قویی دارند. آنها متوجه هستند که فضای شهوانی وجود دارد که تعلق به هر کدامشان دارد. آنها می‌دانند که عشقبازی چیزی نیست که پنج دقیقه قبل از عمل اصلی انجام می‌دهی. عشقبازی از پایان ارگاسم قبلی شروع می شه. آنها می‌دانند که فضای عشق شهوانی در مورد نوازش کردن دیگری نیست. در مورد ایجاد فضایی هست که تو مدیر شرکت بودن را ترک می کنی و برنامه‌ی فرزی و چابکی را هم ترک می کنی. (خنده) و وارد فضایی می شوی که از شهروند خوب بودن دست برمی داری کسی که همیشه مراقب چیزهاست و خیلی مسئول هست. مسئولیت وخواستن فقط شاخ در شاخ میشن. با هم کنار نمی آیند. زوج شهوانی متوجه هستند که اشتیاقشون کم و زیاد می‌شود. مثل ماه که گاهی ماه گرفتگی هم داره. اما چیزی را که می‌دانند اینه که چگونه عشقشون را احیاء کنند. آنها می دانند که چطورعشق شهوانی را برگردانند و می‌دانند که چطور برش گردانند چونکه از یک راز بزرگ پرده برداشته اند، و آن راز خودجوشی است مثل اینکه آن از بهشت بر دامنتان می‌افتد در حالیکه شما لباس ها تان را تا می‌کنید مثل حل مشکلی توسط خدایی خارج از صحنه، در حقیقت آنها متوجه هستند که هر چه بخواهد پیش آید در رابطه ای دراز مدت، پیش آمده است.

سکس در رابطه ی متعهد سکس عمدی است. عملی با اراده است. و با عزم. چیزی با تمرکز و با حضور است.

روز عشاقتان شاد باد.

(تشویق)

مشاهده نسخه اصلی فیلم

کاندوم سه بعدی کاپوت خاردار

خرید کاندوم